تبلیغات
جستجو
پیوندهای روزانه
لینک دوستان
امکانات جانبی
آمار وب سایت:
بازدید دیروز : 6
بازدید هفته : 55
بازدید ماه : 134
بازدید کل : 52072
تعداد مطالب : 47
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1
شهیدی که بعد از 16 سال با پیکری سالم به میهن بازگشت .
این شهید گویی همین امروز به شهادت رسیده است؛ چهرهای آرام با چشمانی بسته، موهای تاب دار مشکی، محاسن کوتاه و لبهای خشکیده حتی جراحت شکمش هم تازه است؛ نام این شهید را در لیست میبینند محمدرضا شفیعی واحد تخریب لشکر علی بن ابیطالب(ع) اعزامی از قم.
خبرگزاری فارس، سعیده سخایی: قبرها را یکی یکی میشکافند؛ قرار است پیکر پاک شهدا بعد از سالها به وطن بازگردد و در خاک ایران اسلامی آرام بگیرند. قبر شماره 128 در ردیف 18 باز میشود اما با تکههای استخوان روبهرو نمیشوند؛ این شهید گویی همین امروز به شهادت رسیده است؛ چهرهای آرام با چشمانی بسته، موهای تاب دار مشکی، محاسن کوتاه و لبهای خشکیده حتی جراحت شکمش هم تازه است؛ نام این شهید را در لیست میبینند«محمدرضا شفیعی واحد تخریب لشکر علی بن ابیطالب (ع) اعزامی از قم».
وقتی صدام این خبر را میشنود دستور میدهد چند روزی زیر آفتاب بماند و برای تجزیه زودتر روی آن آهک بریزند؛ این کار انجام شد اما تاثیری نداشت و جسد همچنان سالم ماند.
برای دیدن مادر شهید محمدرضا شفیعی معروف به «مادر شفیعی» از کوچه پس کوچههای محله آذر گذشتیم و با پرسوجو به خانهای رسیدیم که سر در آن عکس محمدرضا بود. وارد حیاط کوچکی شدیم که گلدانهای سرسبز گل آن را با صفا کرده بود، پیرزنی که روی تخت به انتظار ما نشسته بود با مهربانی به ما خوشآمد گفت. چهرهای نورانی داشت چیزی که خیلی جلب توجه میکرد دیوارهای خانه بود که پر از عکس بودند فقط عکسهای محمدرضا از کودکی تا زمان مدرسه و جبهه و عکس بزرگی از بعد از شهادت که تن آدم را میلرزاند. باور کردنی نبود این صورت 16 سال زیر خاک مانده است و تنها تفاوتش با بقیه عکسها این بود که در آن عکس محمدرضا خوابیده و چشمهایش را بسته است.
محمدرضا شفیعی چهارمین فرزند این خانواده است که در سال 46 در محله پامنار قم و در خانهای ساده متولد شد. از مادرش در مورد کودکیهایش میپرسم، میگوید: «مثل بقیه بچههایم بود اما شیطنت زیادی داشت، دوست داشت همه چیز را یاد بگیرد، خیلی کنجکاو بود و زیاد بلا سرش میآمد. یکبار سیم برق را داخل پریز کرد و از روی ایوان خانه به داخل آب-انبار پرت شد وقتی بالای سرش رفتیم سیاه و کبود شده بود و نفس نمیکشید یکی از کسبه محل به نام سید عباس که آدم اهل معرفتی بود محمدرضا را برداشت و شروع کرد به خواندن چند آیه و پسرم آرام چشمهایش را باز کرد، سید عباس گفت طبیب اصلی او را شفا داده است. پدر محمدرضا یک چرخ داشت که با آن در تابستان بستنی و در زمستان شلغم و لبو میفروخت؛ زمانی که او 11 ساله بود پدر از دنیا رفت. محمدرضا با دیدن گریههای من گفت بابا رفت؛ من که هستم؛ گریه نکن من هم گریهام میگیرد؛ برای مرد خوب نیست گریه کند.»
حضرت آیتاللهالعظمی جوادی آملی در جلسه تفسیر: متولی کعبه باید متقی باشد .
در خواست دعا از حضرت امام صادق علیه السلام و عدم پذیرش امام از دعا کردن
یادداشت روز: ایران به دلیل حضور مقدس حضرت ثامن الحجج قابلیت گردشگری مذهبی را دارد
، ما درس یزرگی که از فرهنگ عاشورا و اربعین می توانیم بگیریم ،شجاعت و نهراسیدن از دشمنان واستکباراست
کارشناس فرهنگی - اجتماعی: راه اعتدال و عقلانیت همان اسلام ناب محمدی است
ورود کاربران
عضويت سريع
چت باکس
| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
پشتيباني آنلاين
آمار
کل مطالب : 47
کل نظرات : 0
آمار کاربران
افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 3
آمار بازدید
بازدید امروز : 41
بازدید دیروز : 6
ورودی امروز گوگل : 4
ورودی گوگل دیروز : 1
آي پي امروز : 14
آي پي ديروز : 2
بازدید هفته : 55
بازدید ماه : 134
بازدید سال : 4760
بازدید کلی : 52072
اطلاعات شما
آی پی : 13.59.73.248
مرورگر :
سیستم عامل :
امروز :